English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6238 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rallied U سرو صورت تازه گرفتن
rallies U سرو صورت تازه گرفتن
rally U سرو صورت تازه گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
furbish U صورت تازه دادن به
furbished U صورت تازه دادن به
furbishes U صورت تازه دادن به
furbishing U صورت تازه دادن به
to refresh oneself U نیروی تازه گرفتن
recruit U نیروی تازه گرفتن
recruited U نیروی تازه گرفتن
recruiting U نیروی تازه گرفتن
recruits U نیروی تازه گرفتن
accomplishes U صورت گرفتن
accomplish U صورت گرفتن
put into effect U صورت گرفتن
make a reality U صورت گرفتن
fulfill [American] U صورت گرفتن
accomplishing U صورت گرفتن
put into practice U صورت گرفتن
bring into being U صورت گرفتن
execute U صورت گرفتن
accomplish U صورت گرفتن
bring inbeing U صورت گرفتن
carry out U صورت گرفتن
materialised U صورت خارجی بخود گرفتن
materialises U صورت خارجی بخود گرفتن
materialising U صورت خارجی بخود گرفتن
materialized U صورت خارجی بخود گرفتن
materialize U صورت خارجی بخود گرفتن
materializes U صورت خارجی بخود گرفتن
materializing U صورت خارجی بخود گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
disposition U صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
rom U دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
up-to-date U تازه
newfashioned U تازه
newfangled U مد تازه
green U تازه
new fashioned U تازه
fresh- U تازه
freshest U تازه
fresh U تازه
up to date U تازه
post glacial U تازه
modern U تازه
recent U تازه
scions U تازه
red hot U تازه
young U تازه
inchoative U تازه
brand new U تر و تازه
greenest U تازه
dewiest U تازه
dewier U تازه
the new world U تازه
new laid U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
renewed U تازه
dewy U تازه
new-laid U تازه
scion U تازه
new born U تازه
new fallen U تازه
new- U تازه
new U تازه
newer U تازه
younger U تازه
newest U تازه
jackleg U تازه کار
juvenescent U تازه جوان
immigrants U تازه وارد
junior U زودتر تازه تر
immigrant U تازه وارد
novice U تازه کار
new laid U تازه گذاشته
juniors U زودتر تازه تر
new-laid U تازه گذاشته
beginners U تازه کار
young ice U یخ تازه بسته
brand-new U بکلی نو یا تازه
late U تازه گذشته
reprint U چاپ تازه
beginner U تازه کار
reprinted U چاپ تازه
reprinting U چاپ تازه
reprints U چاپ تازه
renewal U تازه سازی
renewals U تازه سازی
refreshing U تازه کننده
refreshingly U تازه کننده
tenderfoot U تازه کار
scarc ely U جخت تازه
recent development U بسط تازه
recension U چاپ تازه
refreshed U تازه کردن
grcen wine U شراب تازه
settlor U مهاجر تازه
refreshes U تازه کردن
sucking U تازه کار
revised edition U چاپ تازه
regeneracy U تولد تازه
refresher U تازه کننده
regeneration U تولد تازه
refreshment U تازه سازی
refreshments U تازه سازی
refresh U تازه کردن
to innovate in U تازه اوردن
settler U مهاجر تازه
settlers U مهاجر تازه
recuperation U رمق تازه
novices U تازه کار
verdured U تازه سرسبز
sup.latest or last U تازه گذشته
to bring in U تازه اوردن
rebirth U تولد تازه
reappraisals U ارزیابی تازه
recuperation U نیروی تازه
green old wound U زخم تازه
ultramodern U بسیار تازه
green concrete U بتن تازه
span new U خیلی تازه
carechumen U تازه وارد
span new U کاملا تازه
green crop U علف تازه
reappraisal U ارزیابی تازه
fresh- U تازه کردن
breezy U خنک تازه
new jerusalem U اورشلیم تازه
new fledged U تازه پر در اورده
What is new? What is cooking ? U تازه چه خبر ؟
newcomer U تازه وارد
new blown U تازه شگفته
new fallen snow U برف تازه
brides U تازه عروس
bride U تازه عروس
newish U نسبه تازه
fresh U تازه کردن
neo christianity U مسیحیت تازه
neocortex U قشر تازه مخ
neoteric U جدید تازه
new comer U تازه وارد
newmade U تازه ساخت
neoteric U نویسنده تازه
new arrived U تازه رسیده
newcomers U تازه وارد
new built U تازه ساخت
bran new U بکلی نو یا تازه
converted U تازه کیش
recruited U تازه سرباز
recruit U کارمند تازه
new come U تازه رسیده
new come U تازه امده
recruit U تازه سرباز
new buit U تازه ساخت
converting U تازه کیش
recruited U کارمند تازه
recruiting U تازه سرباز
recruiting U کارمند تازه
new employees U کارمندان تازه
new clown U تازه شکفته
new built U تازه ساز
new buit U تازه ساز
recruits U کارمند تازه
recruits U تازه سرباز
convert U تازه کیش
converts U تازه کیش
freshest U تازه کردن
freshens U تازه کردن
far out U تازه و غیرسنتی
nascency U تازه پیداشدگی
greener U تازه کار
Recent search history Forum search
1pedal pamping
1گج
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1rite de passage
1meaning of taking law
1در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
1nonconversation
2to keep someone up
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com